غبطه برای از دست دادنش!!! - درد دلت رو به من بگو؟
ساعت 2:0 صبح شنبه 85/8/6 چند سال پیش در دانشگاه ما غو غایی به پا شد که آوازه آن همه جا رو گرفت. جریان از این قرار بود: بعد از جریانات جبهه دوم خردادکه هیاهو و مشکلات زیادی به همراه داشت از قبیل(حادثه کوی دانشگاه و ...)به دلیل نفوذ وطن فروشان سود جو ،فضای خیلی از دانشگاهها متحول شده بود که این تحول دامن دانشگاه مارا هم گرفت و اوضاع خیلی متشنج شده بود و کنترل ا ین فضا از دست مسئو لین خارج شده بود و به همین دلیل قرار شد یکی از شخصیتهای سیاسی منطقه برای جلو گیری از آ شو بها و هرج و مر جها ی به وجود آمده به دانشگاه بیاید تاراهکاری پیدا کنند . خلاصه در بیستم ماه مبارک رمضان جلسه بر گزار شد که من هم در آن جلسه بر خلاف مخالفت همه دو ستانم شرکت کردم چون من هم به نوعی از وضع به و جود آمده ناراحت بودم و می خواستم با شرکت دراین جلسه ناراحتی خودم رو ابراز کنم. خلاصه برنامه شروع شد و ان شخصیت سیاسی در حال ایراد سخنرانی بودند،(فرد خیلی مومن و مذهبی و از اون ولایتی های محکم بود)که صداههای زیادی از بیرون شنیده می شد که فریاد می زدند ،همه بروند بیرون ؟؟!!! نیروی انتظامی وارگانهای دیگه دور دانشگاه رو محاصره کرده بودند وبابلند گو از مردم می خواستند که اونجا رو ترک کنند ، من هم بیرون ایستاده بودم تا شاید چیزی دستم بیاد و از جریان سر در بیارم. جریان از این قرار بود:زمان اجرای بر نامه یکی از مسئو لین برای انجام کاری وارد ساختمان مرکزی دانشگاه می شه که متوجه یک پلاستیک مشکی می شه که گوشه دیوار گذاشته ،و از داخلش صدای می شنوه وقتی داخلش رو نگاه می کنه متوجه یک بمب با تنظیم ساعتی می شه که سریع موضوع رو به نیروی انتظامی اطلاع می دهندو آنها وارد عمل می شوند و بعد از کلی کلنجار رفتن مو فق به خنثی شدن بمب می شوند . این هم هدیه شیاطین و استکبار،!!! نکته مهم اینجاست : که به خدا رسیدن و شهادت ارزان نیست و قیمت خیلی بالایی دارد که متاسفانه نصیب من نشد. ا فسو س........ ¤ نویسنده: سایه
|
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک دوستان من:: :: لوگوی دوستان من::
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: آرشیو ::
دل نامه
:: موسیقی ::
|